یادمه یه بار .. تو اون روزای قشنگ
بهم گفتی دوستت دارم ... حتی اگه بهت نرسم ...
سکوت کردم ...
باور کردم ...
لذت بردم ...
برای به خاطر سپردنش ...
روی قلبم ...
بایه شابلون یه عالمه پرنده ی یکدست حک کردم ...
پرنده هایی که نماد رهایی بودن ...
رهایی از تنهایی ...
رهایی از این پیله ی غرور ...
رهایی از حس پوچ بودن ...
ولی حالا با فکرش به جای لذت...
روی قلبم احساس سوزش میکنم ...
انگار یکی نمک پاشیده رو بال پرنده هام ...
عشق من دوستت دارم
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط مسعود
آخرین مطالب