تنها آرزوی من ایست
کاش میشد هرشب بتوانم دفتر مشقم را پاک کنم
می دانی چرا؟
شاید فردا بتوانم از نوع بدون هیچ نوشته ای شروع کنم....
زندانی در آرزوی پر کشودن و رفتن به آنسوی میله ها
زندانی دیگر از قفس تنگ و تاریکش خسته شده بود
به دنبال راهی برای نجات و پر گشودن بود
تا شاید راهی به آنسوی امید و آرزوهایش یابد
غافل از اینکه تنها جای امن و آرام برای او
همین زندان و قفس تنگ و تاریکش بود
غافل از اینکه این دنیا دیگر آن جای امید و آرزوهایش نیست
او نمی داند چه بر سر این دنیا آمده
هنوز به خیال خود دنیا را رنگین و زیبا می بیند
برای خود چه خوابهایی که ندیده است
در همین افکار غوطه ور بود
پرنده ای پر گشود راه خود را کج کرد
انگار پرنده کوچک به او پناه آورده بود
قلب کوچک پرنده در دستان زندانی آنچان می تپید
زندانی سراغ دنیا و زیبایی هاش را از او گرفت
پرنده کوچک بالهایش را گشود و به زندانی گفت
بالهایم از آن تو و به جای آن قفس تنگ و تاریکت از آن من باشد
تو پر بگشا و برو مرا بال و پری نیاز نیست
و من در قفس تو آرام می گیرم
تمام سهم من از دنیای تو
جز غم و اندوه و باورهای خیالی چیزی نبود
پس خداوندا سهم من از شادیهایت کجاست؟
رو برگردوندی از تنها عشقت
رو کی خیره میشه بی من چشمت
دل سوزوندی منو بردی از یاد
بی تاثیر بود پشتت داد و فریاد
الکی تب می کردم راس راسکی می مردی
با یه چشمک دلو تا آسمونا می بردی
الکی دل می کندم که بگی وایسا برگرد
نمی دونستم از دستم داری میشی دلسرد
الکی بغض می کردم راستکی گریه کردی
انقده بد بودم آخرشم ول کردی
رفتی
من پشیمونم برگرد حق با هیشکی جز تو نیست
هرچی بگی تو همونه دل به عشقت آروم نیست
رفتی
وقتی نگاه تو رو توو نگاهش ديدم
كاش ميشد يه جوری ميمردم
من بايد وقتی ديدم با اونی
پيش روت تيغو رو رگ هام می بردم
پيش روت تيغو رو رگ هام می بردم
دروغ بود همه حرفات دروغ بود
خدا ميدونه با كی هستی اين روزا
دروغ بود همه حرفات دروغ بود
حق من اين نبود نه حقم اين نبود
كه تو بری و بمونم من تنهــا
..................
يادت مياد گفتی بهم عزيزم
غير ممكنه عشقتو دور بريزم
آخه مگه گناهم چی بود كه چشمامو تر كردی؟
رفتی و حالا ميگی نميشه برگردی
رفتی و حالا ميگی نميشه برگردی
دروغ بود همه حرفات دروغ بود
خدا ميدونه با كی هستی اين روزا
دروغ بود همه حرفات دروغ بود
حق من اين نبود نه حقم اين نبود
كه تو بری و بمونم من تنها
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق
قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد،شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق
بخواب آروم تو آغوشم، نکن هرگز فراموشم
بخواب آروم کنار من، تو پاییز و بهار من
لالا لالا تو مثل ماه، بخواب که شب شده کوتاه
لالا لالا گل گندم، نشی تو بی قراری گم
لالا لالا گل مریم، چشات رو هم میره کم کم
لالا لالا گل یاسم، ازت میخونه احساسم
لالا لالا گل پونه، عزیزم رفته از خونه
لالا لالا گل زردم، ببین بی تو پر از دردم
بخواب آروم تو آغوشم، نکن هرگز فراموشم
بخواب آروم کنار من، تو پاییز و بهار من
لالا لالا گل پونه، عزیزم رفته از خونه
لالا لالا گل زردم، ببین بی تو پر از دردم
رو برگردوندی از تنها عشقت
رو کی خیره میشه بی من چشمت
دل سوزوندی منو بردی از یاد
بی تاثیر بود پشتت داد و فریاد
الکی تب می کردم راس راسکی می مردی
با یه چشمک دلو تا آسمونا می بردی
الکی دل می کندم که بگی وایسا برگرد
نمی دونستم از دستم داری میشی دلسرد
الکی بغض می کردم راستکی گریه کردی
انقده بد بودم آخرشم ول کردی
رفتی
من پشیمونم برگرد حق با هیشکی جز تو نیست
هرچی بگی تو همونه دل به عشقت آروم نیست
رفتی
خنده هامو با تو تقسیم می کنم
زندگیمو به تو تقدیم می کنم
مگه نمی بینی غرقه خواهشم ؟
من کنار تو پر از آرامشم
بدون تو بودن سهم من نیست
منی که به تو دلخوشم
کنار تو چشمام رنگ غم نیست
با تو غمامو می کشم
نمی تونم از تو دور بمونم
آخه به تو دل بستمو
تو نباشی تنها نیمه جونم
بگو می گیری دستمو
زنده موندن بی تو خنده داره
تویی که دنیای منی
حرفای تو قلب عاشقت رو
بگو که به من می زنی
عزیز مــن . . . بگو همیشه با منی
بدون تو بودن سهم من نیست
منی که به تو دلخوشم
کنار تو چشمام رنگ غم نیست
با تو غمامو می کشم
نمی تونم از تو دور بمونم
آخه به تو دل بستمو
تو نباشی تنها نیمه جونم
بگو می گیری دستمو
زنده موندن بی تو خنده داره
تویی که دنیای منی
حرفای تو قلب عاشقت رو
بگو که به من می زنی
عزیز من بگو همیشه با منی...
کی اشکاتو پاک میکنه شبا که غصه داری
دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری
شونه کی مرهم هق هقت میشه دوباره
از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره
برگ ریزونای پاییز کی چشم به رات نشسته
از جلو پات جمع میکنه برگای زرد و خسته
کی منتظر میمونه حتی شبای یلدا
تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا
کی از سرود بارون قصه برات میسازه
از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه
کی از ستاره بارون چشماشو هم میذاره
نکنه ستاره ای بیاد یاد تو رو نیاره
وقتی باد آروم آروم، موتو نوازش میکنه
طبیعت وجودتو اینقدر ستایش میکنه
وقتی که یواشکی خواب به سراغ تو میاد
برای داشتن چشمای تو خواهش میکنه
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
وقتی شب فقط میاد، برای خوابیدن تو
خورشید از خواب پا میشه، تنها واسه دیدن تو
وقتی که چشمه حریصه، واسه لمس تن تو
یا که پیچک آرزوشه، بشه پیراهن تو
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
وقتی هر پرنده به عشق تو پرواز میکنه
عشق تو، حتی طبیعتو هوس باز میکنه
وقتی تو قلب خدا این همه جا هست واسه تو
چرخ گردون، واسه تو گردشو آغاز میکنه
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟
خدا کنه که بارون بباره بباره بباره
آخه توروبه یاد من میاره میاره میاره
به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت
چطور دلت اومد بری من که تورو میپرستیدمت
خدا کنه که بارون بباره بباره بباره
آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره
به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت
چطور دلت اومد بری من که تورو میپرستیدمت
اون شب یه جور دیگه منو نگاه میکردی
یادمه اون شب با بغض منو صدا میکردی
اون شب برای آخرین بار دست منو گرفتی
گفتی خدانگهدار تنهام گذاشتی رفتی
خدا کنه که بارون بباره بباره بباره
آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره
به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت
چطور دلت اومد بری من که تورو میپرستیدمت