چیه دلم گرفتی واسه چی داری گریه می کنی؟
چیه دلم شکستی واسه کی داری گریه می کنی؟
چیه دلم غریبی چی دیدی داری گریه می کنی؟
میگی گذاشته رفته اونی که مثل نفس تو بود.......
میگی دلت و شکسته اونی که همه ی کس تو بود............
میگی دیدی نمونده پای همه حرفهایی که زده بود................
دل من میدونم داری دیوونه میشی اما باز بی خیالش..............
دل من میدونم داری ویروونه میشی اما باز بی خیالش.....................
زمانهای قديم وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود فضيلتها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند. ذکاوت! گفت : بياييد بازی کنيمٍ ، مثل قايم باشک
ديوانگی ! فرياد زد:آره قبوله ، من چشم ميزارم
چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد همه قبول کردند.
ديوانگی چشم هايش رابست و شروع به شمردن کرد!!
يک..... دو.....سه ...
همه به دنبال جايی بودند تا قايم بشوند
نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.
خيانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.
اصالت به ميان ابرها رفت و
هوس به مرکززمين به راه افتاد
دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت ، به اعماق دريا رفت !
طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.
حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق .
آرام آرام همه قايم شده بودند و
ديوانگی همچنان می شمرد:هفتادوسه،...... هفتادو چهار
اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.
تعجبی هم ندارد قايم کردن عشق خيلی سخت است.
ديوانگی داشت به عدد 100 نزديک می شد
که عشق رفت وسط يک دسته گل رز و آرام نشست
ديوانگی فرياد زد، دارم ميام، دارم ميام
همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود!د
بعدهم نظافت را يافت و خلاصه نوبت به ديگران رسيداما از عشق خبری نبود.
ديوانگی ديگر خسته شده بودکه حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت :عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.
ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه از درخت کند و آنرا با قدرت تمام داخل گلهای رز فرو کرد .
صدای ناله ای بلند شد .
عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد، دستها يش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون می ريخت.
شاخه ی درخت چشمان عشق را کور کرده بود.
ديوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت
حالا من چکار کنم؟ چگونه ميتونم جبران کنم؟ عشق جواب داد: مهم نيست دوست من، تو ديگه نميتونی کاری بکنی ، فقط ازت خواهش
می کنم از اين به بعد يارمن باش .
همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم .
واز همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق
سرک می کشند!
|
نمی دانم عاشق اشک می ریزد یا باید اشک ریخت تا عاشق شد نمی دانم باید همه او شوی تا عاشق باشی یا باید عاشق باشی تا همه او شوی نمی دانم دستانم اول از همه به سمت او دراز می شوند یا این دلم است که هوای او می کند و بعد...
نمی دانم عاشق اشک می ریزد |
ღگاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ستღ♥ღ
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست
نمی نالم من دردم
نمی گریم من از حالم
ولیکن درد دارم اشک دارم من
دلم از غصه خون گشت و زبانم ساکت و خاموش
خداوندا کجا رفتی
چرا با من چنین کردی
خداوندا ببخشایم اگر نابندگی کردم
تو عفوم کن
تو شادم کن
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد
گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد
با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه برپا شدنش می ارزد
دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد
نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بـذاره
میشه این قافله ما رو توی ِ خواب جا بـذاره
من می خوام ، یه دست از آسمون بیاد
ما دو تـا رو ، ببره از اینجا و اون ور ِ ابرها بذاره
دلامون قرار گذاشتن همیشه با هم باشن
رو قـرارش نـکنه یهو دلـت پـا بــــذاره
دلم از اون دلـــای ِ قدیمیه ، از اون دلاست که ،
مـی خواد عاشق که شد ، پـا روی ِ دنیا بـذاره
یه پـا مجنون ِ دلم ، به شوق ِ لیلی که می خواد
بار و بـندیل و ببند ِ ، سـر به صحرا بذاره
بـی تو دنیا نـمی ارزه ، تو با من باش و بذار
همه ی دنیا منو همـیشه تنها بـذاره
من مـی خوام تـا آخر ِ دنیا تماشات بـکنم
اگـه ، زندگی بـرام چـشم تـماشا بـــذاره!
روزهای بی تو
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.