آنجا که ماه،
لبخندی سپید
میزند بر تداوم شب،
باز میشود دهان بسته فریاد رازقی
در امتداد کوچه بی عابر سکوت.
راه میرود کنار سکوتم صدای نور
باز میشود دریچه بیتاب باطنم.
وین نقطه های سپیدی که روی برگ،
در دستهای کوچک من میشود سیاه،
تکرار میکند تداوم نور و ستاره را
در نت نت ملایم آوای بوتیمار .
صفحه قبل 1 صفحه بعد